دخترم مهتا

دستان کوچکی که گره باز می کند

  گهواره خالی می شود با رفتن تو دیگر نمانده فرصتی تا رفتن تو حتی خدا با رفتنت راضی نمی شد عیسای من قربان بالا رفتن تو هر چیز را هر رفتن نا ممکنی را می شد که باور کرد الا رفتن تو وقتی گناهی سر نمی زد از گلویت یعنی چرا یعنی معما رفتن تو ای کاش می بردی مرا با چشمهایت یا اینکه می افتاد فردا رفتن تو وقتی که پا در عرصه حق می گذاری فرقی ندارد آمدن یا رفتن تو علی اکبر لطیفیان ...
6 آذر 1391

داستان ابراز عشق

  یک روز آموزگار از دانش‌آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می‌توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می‌دانند . در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست‌شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپه رسیدند درجا میخکوب شدند...
17 شهريور 1391

کلاغ پر گنجشک پر

    کلاغ پر گنجشک پر کلاغ پر گنجشک پر مهتای ناز من پر        کجایی بابا که من بگیرمت روی سر کلاغ پر گنجشک پر دست مامان روی سر       تو توی آسمون و اون رو زمین در به در کلاغ پر گنجشک پر چشمای نازنین پر              چشمای انتظارم سفید شده رو به در لبای خشک وتشنه ات بگو چرا کبوده             بی تو فضای سینه پر از آتش و دوده کلاغ پر گنجشک پر مهتا پراش سفیده          &...
17 شهريور 1391

لحظه ای فکر کن

به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند. به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند. به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می ایستند و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود، و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد. من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستند که : آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند، و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند، گریه می کنم. به افراد دور و بر خود فکر کن ... کسانی که بیش از همه دوستشان داری، فرصت را برای طلب "بخشش" مغتنم شمار، در مورد هر کسی که در حقش مرتکب اشتب...
17 شهريور 1391

خدا حافظ ای ...

  سلام ای غروب غریبانه دل سلام ای طلوع سحرگاه رفتن سلام ای غم لحظه‌های جدایی خداحافظ ای شعر شب‌های روشن خداحافظ ای شعر شب‌های روشن خداحافظ ای قصه عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن عشق خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی‌مانی ای مانده بی من تو را می‌سپارم به د‌ل‌های خسته تو را می‌سپارم به مینای مهتاب تو را می‌سپارم به دامان دریا اگر شب نشینم اگر شب شکسته تو را می‌سپارم به رویای فردا به شب می‌سپارم تو را تا نسوزد به دل می‌سپارم تو را تا نمیرد اگر چشمه واژه از غم نخشکد ...
17 شهريور 1391

شعری در سالگرد مهتا

    شعری در سالگرد مهتا کوهی به شانه دارم یک کوه از شراره             کوهی ز سنگ خارا چون خار بر نظاره شد سالگرد مهتا اویی که یک نفس بود               میبینی این نفس را ؟ افتاده در شماره راهی است روبه رویم پر سنگلاخ و تاریک         پای پیاده ام من صبرم شده سواره در سالگرد مهتا این سینه پر خس و خاک       دیگر صفا ندارد این قلب پاره پاره آهی به دل نهفته می سوزد این جگر را    &nbs...
17 شهريور 1391

خانه دوست

  من دلم مي‌خواهد خانه‌اي داشته باشم پر دوست کنج هر ديوارش دوست‌هايم بنشينند آرام گل بگو گل بشنو...؛ هر کسي مي‌خواهد وارد خانه پر عشق و صفايم گردد يک سبد بوي گل سرخ به من هديه کند شرط وارد گشتن شست و شوي دل‌هاست شرط آن داشتن يک دل بي رنگ و رياست... بر درش برگ گلي مي‌کوبم روي آن با قلم سبز بهار مي‌نويسم اي يار خانه‌ي ما اينجاست تا که سهراب نپرسد ديگر " خانه دوست کجاست ؟ " (( فريدون مشيري )) ...
6 مرداد 1391

تو منو مهمون ستاره ها کن

    هرجا میرم چشمای تو پیش رومه روی تو چون آینه ای روبرومه می پیچه تو خاطر من عطر خوبت با تو بودن تا به ابد آرزومه بی تو  می میرم     تو منو دعوت کن به شهر چشمات تو منو مهمون ستاره ها کن      ...
26 تير 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم مهتا می باشد